شب قدر ۱

امشب همش مخم درگیر یه سالیه که گذشت دوست دارم با خدا حرف بزنم خعلیم حرف دارم ولی حرفم نمیاد انگار دیگه حوصله ی حرفای تکراری ندارم گمونم خدام دیگه حوصله ی حرفای تکراری منو نداره چه قدر اخه بگم چندتا قدر گذشته و هیچ تغییری ایجاد نشده تازه کلیم بهش اضافه شده با خودم میگم این رسم این دنیاست نیومدیم اینجا که خوش بگذرونیم ولی اخه تااااا ایییییین حد دین و دنیام باهم داره از دست میره خودت مشکلو گذاشتی فقط خودتم میتونی حلش کنی خعلی ساله منتظرتم ولی هیچ اتفاقی نمیوفته امروز تو تلویزیون مردمی رو میدیدم که قران سر گرفتن با خودم میگفتم دلم خوش به چه چیزاییه اینا جواب نمیده اگه میخواست بده تا حالا داده بود الکی امیدوارم فقط.... اخه اگه این امیدو ازم بگیرن تموم میشم دلخوشیم امیدمهو اما میخواستم از سالی که گذشت بنویسم رفتم سر کار و موفق بودم توش کلی دانش اموزای خوب داشتم که واسه همین سال بودن و تموم شدن همکارایی داشتم که خعلی اذیتم کردن اخراش خوب شدنااااا ولی خب جوشون اصلا خوب نبود پدربزرگم و رفیقمو تو این سال از دست دادم امسال رابطه مامان بابام بدتر شد و دلیلش خواهری بود که به هیچی فکر نکرد جز خودش .... کلا امسال رابطه ی بابا با همه بد شد در واقع فاصله گرفت خعلی ازمون دور شده من امسال والیبالی که همیشه ازش میترسیدمو یاد گرفتم و حسم میگه که توش موفقم لاغر کردم یه معجزه هم امسال داشتم در کمال ناباوری جایی کارم افتاد که هیچکس فکرشو نمیکرد هنوزم که هنوزه فکر میکنن من یه پارتی کلفت دارم راستم میگن پارتی من بزرگترین پارتی دنیاست شب قدر ۱...